ستار خان بزرگمرد دیار آذربایجان

ساخت وبلاگ
چند خاطره جالب از سردار غیور ایران

اگر مزدور هم باشیم ، مزدور مردم ایران هستیم ، نه اجنبی ...ستار_خان ( ستارخان قراچه‌ داغی )

اگر یک روز از زندگیم باقی مانده باشد ان یک روز را هم برای استقلال و حفظ کرامت ایران خواهم جنگید ،حتی اگر لقب شورشی و ضد مملکت به من داده شود...ستارخان

باقرخان به قصد جنگ با ستارخان به محله‌های زیر فرمانش حمله می‌کند. ستارخان از پشت بام مسجد سپهسالار تبریز او و سوارانش را تحت نظر داشت. عاقبت باقرخان شکست می‌خورد و در آستانه مرگ از ستارخان می‌خواهد به جای کشتنش از وی در دستگاهش استفاده کند. چون باقرخان سواد خواندن و نوشتن داشت و میان او و ستارخان اعتماد و الفتی ایجاد شده بود، سال‌های زیادی در کنار هم مبارزه می‌کنند.

ستارخان در خاطراتش میگوید :
من هیچوقت گریه نکردم
چون اگر گریه میکردم آذربایجان شکست میخورد
و اگر آذربایجان شکست میخورد ایران شکست میخورد .
اما در زمان مشروطه یک بار گریستم
و آن زمانی بود که 9 ماه در محاصره بودیم بدون آب و بدون غذا
از قرارگاه آمدم بیرون ، مادری را دیدم با کودکی در بغل ، کودک از فرط گرسنگی به سمت بوته علفی رفت و به دلیل ضعف شدید بوته را با خاک ریشه میخورد ، با خودم گفتم الان مادر کودک مرا فحش میدهد و میگوید لعنت به ستارخان
اما مادر ، فرزند را در آغوش گرفت و گفت :
اشکالی ندارد فرزندم ، خاک میخوریم اما خاک نمیدهیم
آنجا بود که اشک از چشمانم سرازیر شد.

و در پایان سخنی از مارتین لوتر کینگ:
فراعنه نمیتوانند برده رﺍ به وجود آورند. زیرا برده ها هم تعدادشاﻥ زیاد است هم قدرتشان. ﺩر نتیجه این خود برده ها هستند که فرعون ها رﺍ میسازند.

 

چند ضرب المثل ترکی...
ما را در سایت چند ضرب المثل ترکی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : azerbaijaan بازدید : 134 تاريخ : جمعه 10 اسفند 1397 ساعت: 11:22